-
:)
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 11:46
بیا حواس " خدا " را پرت کنیم تو صدایش کن و من دزدکی فاصله ها را بر میدارم
-
خیلی سخته...!
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 11:42
خیـــــــــــلی سخته شب به آسمون نگاه کنی و کلی ستاره ببینی که دارن بهت چشمک میزنن و تو غرقشون بشی ولی تا سرتو میاری پایین یادت بیاد که تو زندگیت هیچ ستاره ای نداری.....
-
تو را گم کرده ام...!
جمعه 26 خردادماه سال 1391 15:34
تو را گم کرده ام انگار نیستی،نه صدایی از تو است و نه نگاهی پس بگو چرا نمیکنی از من یادی من برایت شده ام لحظه ای ، گهگاهی فکر نمیکنم از دوری ام آرامی در حسرت منی و پریشانی تو را گم کرده ام و در جستجوی توام ،تا تو را دوباره به قلبم برسانم ، قلبم نفس میخواهد،باید قلبم را تا لحظه ی پیدا کردنت بی نفس بکشانم. آنقدر دلم...
-
لعنت به من...!
جمعه 26 خردادماه سال 1391 15:31
لعنت به من چه ساده دل سپردم لعنت به من اگر واسش می مردم دست منو گرفت و بعد ولم کرد لعنت به اون کسی که عاشقم کرد یکی بگه که ماه من کی بوده مسبب گناه من کی بوده سهم من از نگاه تو همین بود عشق تو بدترین , قسمت بهترین بود تو دل بارون منو عاشقم کرد بین زمین و آسمون ولم کرد یکی بگه که چه جوری شد که این شد سهم تو آسمون و من...
-
وقتی دلگیری و تنها...
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 21:42
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی درد مند را شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق آزار این رمیده ی سر در کمند را بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام خواهم که جاودانه بنالم...
-
من همونم که همیشه...
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 21:15
... من همونم که همیش ه ... ... غم وغصم بی شماره ... ... اونیکه تنها ترین ... ... حتی سایه ام نداره ... ... این منم که خوبیامو ... ... کسی هرگز نشناخته ... ... اونکه در راه رفاقت ... ... همه هستی شو باخته ... ... هر رفیق راهی با من ... ... دوسه روزی همسفر بود ... ... ادعای هر رفاقت ... ... واسه من چه زودگذربود ... ......
-
عشق اول ...
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 20:43
میگن هیچ عشقی تو،دنیا مثل عشق اولی نیست میگذره یه عمری اما،از خیالت رفتنی نیست داغ عشق هیشکی مثل،اون که پس میزندت نیست چقدر تنها شی وقتی،هیچ کسی هم قدمت نیست میگن هیچ عشقی تو دنیا،مثل عشق اولی نیست میگذره یه عمری اما،از خیالت رفتنی نیست داغ عشق هیشکی مثل،اون که پس میزندت نیست چقدر تنها شی وقتی،هیچ کسی هم قدمت نیست...
-
چه حس خوبیه که تو با منی همیشه
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 10:57
وقتی که سرده دستم وقتی از همه خسته ام وقتی خرابه حالم جز تو هیچ کس رو ندارم وقتی غمو غصه ی روزگار مشکلات بی شمار دستمو زدن کنار تو دست تو دستای من بذار وقتی صدای من بوی غم می گیره عشق از رو هوس میمیره. میون این شب تیره، با تو دل من چه آروم می گیره... با تو دل من آروم می گیره با تو دل من چه آروم می گیره با یاد تو زندگی...
-
یاد تو..!
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 10:37
دوباره یاد توست که این دل تنها را بیدار نگه داشته است. دلم می خواهد دیوار های رو به رویم همه پنجره شوند... و من تو را در چشمانم بنشانم،چشم هایی که انتظار تو را کشیدند. و برای دوری از تو و نبودنت گریه کردند و بسیاری از درد ها و غم ها را دیدند. و حرفی به زبان نیاوردند. باز غمگین از نبودن تو در کنارم،در گوشه ای،همیشه...
-
خوشا آن کس ..... p:
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 12:40
-
پناهم می دهی امشب؟
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 12:21
سلام ای چشم بارانی! پناهم می دهی امشب؟ سوالم را که می دانی! پناهم می دهی امشب؟ منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند و امشب رو به ویرانی، پناهم می دهی امشب؟ میان آب و گل رقصان میان خار و گل خندان،در آن آغوش نورانی، پناهم می دهی امشب؟ دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها... در این هنگام روحانی، پناهم می دهی امشب؟ به ظلمت...
-
الف مانند آغوش و ب مانند بوسه
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 20:11
الف مانند آغوش و ب مانند بوسه دو قلب پر هیاهو از تپش سازند بوسه *** نبودی ،حال تا جبران کنی اندوه هجرت همه ذرات روحم از تو می خواهند بوسه *** دهانم بسته، خاموشم ، بخوان از اشک هایم که لب های من امشب سخت بی تابند ، بوسه ! *** هزاران شکوه ی ناگفته دارم از فراقت تمامش را خلاصه می کنم در چند بوسه *** نگاهم در نگاهت ، دست...
-
Montakhabe eshgh
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 21:35
-
طاقت یک لحظه دوری ات را ندارم
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 23:58
بازهم می نویسم از اشک !! باز از تو می نویسم ، از غم دلتنگی ات ! مینویسم که دلم هواتو کرده ، کاش میدیدم ! به چشات خیره میشدم و با تو درد دل می کردم ! باز هم می نویسم از عشق ، از احساسی که من نسبت به تو دارم ! احساسی به لطافت دستهای مهربانت ، به پاکی قلبت و به قشنگی لحظه دیدارت ! حالا که دل تنگتم ، حالا که بغض گلوم رو...
-
دل تنگتم!
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 11:40
دلم گرفته بود ، آن لحظه دلم هوای آغوشش کرده بود تنها اشک بود که میریخت از گونه هایم ، در آن لحظه تنها او را میخواستم در کنارم محکم مرا در آغوش خودش گرفت ، اشکهایم را از گونه هایم پاک کرد و در گوشم گفت : دیوانه من که اینک در کنارتم میگفت تا آخرش باتوام ، عزیزم آرام باش ، من در کنارتم این را گفت و کمی آرام شدم ، اشک از...
-
تو را می خواهم ...
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 20:38
من هیچ نمی خواهم ... تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های...
-
وصال...
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 19:56
ﺷﺎﯾﺪ ﺩﮔﺮ ﻭﺻﺎﻟﺶ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻫﻢ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺟﻤﺎﻝ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﺮ ﺁﺏ ﻫﻢ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺑﺮﺑﺎﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻣﺴﺘﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻫﺮﮔﺰ ﻋﺸﻘﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻠﺒﻞ، ﺑﯽ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﮐﺒﻮﺗﺮ ﺟﺰ ﻗﺼﻪ ﮐﻮ ﻧﺸﺎﻧﯽ؛ ﺑﺮ ﻗﺎﻣﺖ ﺻﻨﻮﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﺍﻍ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﺮ ﺑﯿﺴﺘﻮﻥ ﭼﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﭘﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩ، ﮔﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﺎﻝ ﺗﯿﺮﯼ ﮐﻮ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﺮ ﻋﻤﻖ ﺟﺎﻥ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﮐﻮ ﯾﮏ ﻧﺸﺎﻥ ﺯﻋﺸﻘﺶ، ﺍﺯ ﺁﻥ...
-
منتظر لحظه ای هستم...
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 11:49
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم ، منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم ... از عشق تو ... از داشتن تو ...اشک شوق ریزم ، منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم ... بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم ... و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو...
-
مجنون شدم ز دوریت
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 23:44
ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺩﻝ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺵ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﮔﻞ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﻮﺱ ﺭﻭﯼ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺷﻮ ﺩﻟﯽ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻦ ﻣﻦ ﻫﻤﭽﻮ ﮔﻞ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﺗﺎﺑﯿﺪﻡ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻍ ﺩﻝ ﭘﯿﭽﮏ ﺑﺎ ﺵ ﺑﺮ ﯾﺎﺳﻤﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﭘﯿﭽﯿﺪﻡ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﺷﻮ ﺩﺭﯾﺎ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺗﺮﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ ﺩﯾﺪﻡ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺑﺎﺵ...
-
نذار باور کنم تنهام ...
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 23:34
نذار باور کنم تنهای تنهام نمی خوام با کسی غیر از تو باشم می خوام از خوابی که لحظش یه ساله برای دیدن روی تو پا شم اگه تو باشی و دنیا نباشه می شه با تو همه دنیا رو حس کرد همه دنیا بیاد و تو نباشی دلم دق می کنه با این همه درد تمام زندگیمو زیر و رو کن که بی تو دلخوشی هامم گناهه خودت باش و من و دیوانگی هام فقط با تو دل من...
-
دوستت دارم
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 22:04
می مانی و شبها پرستاره میشود می آیی و زندگی عاشقانه میشود میباری و همه جا تازه میشود می تابی و دلم بیشتر عاشقت میشود با تو بودن تکرار میشود این تکرارها باز هم تکرار میشود و دنیا که تو باشی از آن میشود تو هستی و دلم به تو خوش است تو می مانی همین برایم کافیست آسمان چشمانم همیشه به رنگ آبیست میخواهمت ، میخواهمت ای تمام...
-
شده بعضی وقتا یهو دیگه دوستش نداشته باشی!؟
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 21:32
شده بعضی وقتا یهو دیگه دوستش نداشته باشی؟ به خودت می گی اصلاً واسه چی دوستش دارم؟ مگه کیه؟ مگه واسم موند ؟ مگه چی داره که از همه بهتر باشه؟ اصلاً من که خیلی از اون بهترم.... بعد به خودت می خندی که اصلاً واسه چی اینقدر خودم رو اذیت کردم ؟ اینقدر براش اشک ریختم ... اما یهو، یه چیزی یادت میاد.... یه چیز ِ خیلی کوچیک .......
-
برای تو شمیلا
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 19:28
برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو نفس میکشم برای تو مینویسم ، از عشقت و آن قلب مهربانت. مینویسم که دوستت دارم برای همیشه و تا ابد. تویی زیباترین زیبایی ها ، تویی مظهر خوبی ها ، این تویی همان لایق بهترینها. تویی تنها بهانه نفس کشیدنم ، این تویی تنها ترانه زندگی ام. ... تویی یک عشق جاودانه ، خیلی دوستت دارم صادقانه. می...
-
شروع :دی
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 18:43
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم...
-
پایان
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 15:23
از هیاهوی واژه ها خسته ام من سکوتم را از اوراق سپید آموخته ام. آیا سکوت روشن ترین ِ واژه ها نیست؟ همیشه در خلوت مرگ را مجسم دیده ام آیا مرگ خونسرد ترین ِ واژه ها نیست؟ تا چشم گشودم از چشم زندگی افتادم. شبی -شاید امشب- زیر ِ نور ِ یک واژه خواهم نشست نام ِ خونسرد ِ معشوقه ام را بر حواس ِ پنجگانه ام خال خواهم کوفت. و هم...
-
سکوت
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 14:53
همیشه میگن سکوت علامت رضاست ... اما من میگم نه ...! بعضی وقت ها سکوت میکنی چون ای ... نقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی ... بعصی وقت ها سکوت می کنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری ... گاهی مو قع ها سکوت یه اعتراضه، گاهی موقع هام انتظاره... اما بیشتر وقتها ... سکوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجودت...
-
امشب
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 00:18
امشب دلم میخواهدت ، تاغصه ها را سر کنم تا با تبسم های تو ، لبخند را از بر کنم دستی به موهایت برم ، در چشمهایت بنگرم شاید رود خواب از سرم ، تا با تو شب را سر کنم باور ندارم عشق را ، تادوری از آغوش من جا گیر در آغوش من ، تا عشق را باور کنم دلم میخواهدت ، تاغصه ها را سر کنم تا با تبسم های تو ، لبخند را از بر کنم دستی به...
-
پیمان نامه
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 22:22
می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد در دایره حضورش تو را به من نشان دهد می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم هر وقت دلم هوای تو را کرد عطر حظور مهربان تو را با من هم قسمت کنند می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند دست امید و آرزوی...
-
تو رو می خوام
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 23:15
عطر زرد گل یاس رو نمی خوام نمره ی بیست کلاسو نمی خوام من فقط واسه چش تو جون می دم عاشقای بی حواسو نمی خوام من تو رو می خوام اونارو نمی خوام نفسم تویی هوارو نمی خوام عشق رو نقطه ی جوشو نمی خوام دوره گرد گل فروشو نمی خوام اونی که چشاش به رنگ عسله مجنون خونه به دوشو نمی خوام من تو رو می خوام اونارو نمی خوام نفسم تویی...
-
شمیلای من
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 20:17
بخوان، شمیلای من غزل بخوان و کنارم بمان شمیلای من ! که جز تو هیچ ندارد جهان شمیلای من ! بیا که با تو برقصم به ساز مولانا بیا دوباره بخواند بنان، " الهیه ناز "! زمانه ای که به وفق مراد بعضی هاست نبوده با دل ما مهربان، شمیلای من ! هزینه ای است که باید به شب بپردازم اگر رسیده ام اکنون به جان شمیلای من ! زمانه...