دلنامه ها

تو پژواک تمام عاشقانه های تاریخی...!

دلنامه ها

تو پژواک تمام عاشقانه های تاریخی...!

پیمان نامه

 

می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد

 در دایره حضورش تو را به من نشان دهد

  می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم

 هر وقت دلم هوای تو را کرد

 عطر حظور مهربان تو را با من هم قسمت کنند

می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم

که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند

 دست امید و آرزوی تو مرا نجات دهد

می خواهم امشب با تمام قلب هایی که احساس مرا می فهمند و می شنوند

 پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بی قرار م را هم شنیدند

عشقم را سوار بر ضربانهای بی تابی به تو برسانند....

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ب.ظ

فکر می­کردم در آغوشش بگیرم بهتر است

بعدها دیدم در آغوشش بمیرم بهتر است

گرم آغوشش شدم... دست و دلش لرزید و گفت:

شاید از دستت دلم را پس بگیرم بهتر است

از قفس، هرکس رهایت می­کند، عاشق­تر است

این­که من با آن ­که آزادم، اسیرم، بهتر است

samojy سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ

فکر می­کردم در آغوشش بگیرم بهتر است

بعدها دیدم در آغوشش بمیرم بهتر است

گرم آغوشش شدم... دست و دلش لرزید و گفت:

شاید از دستت دلم را پس بگیرم بهتر است

از قفس، هرکس رهایت می­کند، عاشق­تر است

این­که من با آن ­که آزادم، اسیرم، بهتر است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد