دلنامه ها

تو پژواک تمام عاشقانه های تاریخی...!

دلنامه ها

تو پژواک تمام عاشقانه های تاریخی...!

شروع :دی

 برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودمآن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

و بر صورت مه آلودت می لغزیدم
ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم

تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت

 را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد

که مرهمی شود برای دلتنگی هایم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد